سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Live Traffic Feed

حال فاطمه علیهاسلام هر روز سخت تر می شد. یک روز بعد از اینکه امیرالمومنین علی علیه السلام نماز ظهر را در مسجد خواند، ناگهان عده‌ای از زن ها گریان و غمگین نزد او آمدند. 
علی علیه السلام فرمود:« چه خبر شده؟» 

گفتند:« بشتاب که گمان نکنیم دیگر زهرا را زنده ببینی.» 
امام با شتاب به خانه رفت و دید فاطمه علیهاسلام در بستر افتاده است. امیرالمومنین عبای خود را به کناری انداخت و عمامه را از سر برداشت. نزد فاطمه نشست و سر مبارک او را روی دامن خود گذاشت و او را صدا زد ولی جوابی نیامد. فرمود:« ای دختر رسول خدا . ای دختر کسی که برای فقرا صدقات و زکات می‌برد. ای دختر کسی که با ملائکه آسمان نماز گزارد.» اما فاطمه باز هم جوابی نداد. بالاخره امام فرمود:« فاطمه جان، با من سخن بگو. من پسر عمت علی هستم.» 
فاطمه علیهاسلام با درد و رنج فراوان، چشم باز کرد و به صورت او نگاه کرد و شروع کرد به گریه کردن. 
امیرالمومنین فرمود:« فاطمه جان چرا گریه می‌کنی؟» 
عرض کرد:« علی جان، من بوی مرگ می شنوم؛ و از مرگ هم گریز و چاره‌ای نیست.» 

سلمی، یکی از خدمتکاران فاطمه زهرا علیهاسلام، روایت می‌کند:« روزی وقتی امیرالمومنین برای کاری از خانه خارج شد، فاطمه علیهاسلام به من فرمود« برای من آب بیاور تا غسل کنم.» من آب را آماده کردم و فاطمه غسل کاملی کرد. بعد لباس پاکیزه‌ای پوشید و فرمود:« رختخواب مرا در وسط اطاق بینداز.» 
رختخواب را انداختم. فاطمه رو به قبله دراز کشید و فرمود:« من غسل کرده‌ام. وقتی از دنیا رفتم، کسی مرا برهنه نکند، یعنی از روی پیراهن مرا غسل دهند.»

یکی دیگر از پرستارهای فاطمه زهرا علیهاسلام اسماء نام دارد. او نیز چنین روایت می‌کند: 
روزی فاطمه علیهاسلام غسل کرد و به من گفت از اطاق خارج شوم چون می‌خواست با پروردگار مناجات کند. من بیرون رفتم و شنیدم که در دعا چنین گفت:« خدایا تو را به محمد مصطفی و محبتش به من، تو را به شوهرم علی مرتضی و اندوهش برای من، تو را به پسرم حسن و گریه‌اش بر من، تو را به پسرمحسین و ناراحتی اش برای من و تو را به دخترانم و غمگینی آنها بر من، گناهکاران امت پدرم محمد صلی الله علیه و آله و سلم را ببخشای! به آنها رحم کن و آنها را به بهشت داخل فرما که تو کریمترین کسی هستی که مورد درخواست قرار می گیری و مهربان‌ترین مهربانانی.» 

حضرت امام صادق علیه السلام فرمود:« وقتی وفات فاطمه علیهاسلام نزدیک شد، شروع به گریه کرد.» 
امیرالمومنین فرمود:« چرا گریه می کنی؟» 
عرض کرد:« برای بلاهایی که بعد از من سر تو می‌آید.» 
امیرالمومنین فرمود:« فاطمه جان، گریه نکن. به خدا قسم این مسائل در مقابل خداوند در چشم من کوچک و ساده است.» 
فاطمه علیهاسلام وصیت کرد که به عمر و ابوبکر اجازه حضور در مراسم تغسیل و تدفینش داده نشود و امیرالمومنین هم به این وصیت عمل فرمود. 

منابع: 
بحار الانوار، ج 43، ص 178. 
فاطمه الزهراء رحمانی/576/2. 
بحارالانوار، 183/43 
بحارالانوار، 218/43 

مراجعه شود به: 
عیادت زنهای مدینه از فاطمه علیهاسلام 
عیادت ابوبکر و عمر از فاطمه علیهاسلام 
وصایای فاطمه علیها سلام 
شهادت فاطمه علیهاسلام 


[ یکشنبه 91/1/20 ] [ 1:36 صبح ] [ محمدرضا محمدی ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره استاد فغانی

مدیر وبلاگ : علی فغانی[467]
نویسندگان وبلاگ :
محمد مهدی فغانی[208]
محمدرضا محمدی[167]
رضا اشرفی[66]
مهدی احمدی[71]

علی فغانی هستم بچه خاک پاک ایران اسلامی عشق آباد طبس از توابع استان یزد . به ورزشهای رزمی علاقه دارم مربی ممتاز ملی ( کیو کوشین وآشی هارا کاراته) ودان 6 آشی هارا ، دان 5 کیوکو شین کاراته هستم. دنیا را دار مبارزه می دانم مبارزه با .... به عرض زندگی فکر می کنم نه به طول آن. عشق به همسر وفرزندانم دارم دین قرآن کریم ،ولایت ووطنم را با تمام وجودم دوست دارم .
آمار بازدید

 

بازدید امروز: 366
بازدید دیروز: 128
کل بازدیدها: 1483353
ابزار جستجو



در این وبلاگ
در کل اینترنت
تقدیم به روح پاک استاد